آشیان تازه

من همین روزها دلم باید / فکر یک آشیان تازه شود ...

آشیان تازه

من همین روزها دلم باید / فکر یک آشیان تازه شود ...

عینک

من بودم و عینکم، دم رفتن تو 

سنگ است به جای قلب، توی تن تو 

ترسیدم از اینکه عینکم خرد شود 

آن قدر که زل زدم به پیراهن تو! 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
رویا سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 09:41 ب.ظ http://exemotion.blogfa.com

بتول خیلی قشنگ بود .. جدن میگم .. :)

مرسی عزیزم.... خیلی لطف داری

sam سه‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:18 ب.ظ

میگم تو که اینقده شعرات خبه چرا تو شب شعرهای دانشگاه نبودی اصن؟ یا من دقت نکرده بودم! :D

مرسی لطف داری !
تو شب شعرای دانشگاه، منم مستمع هستم ! :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد