آشیان تازه

من همین روزها دلم باید / فکر یک آشیان تازه شود ...

آشیان تازه

من همین روزها دلم باید / فکر یک آشیان تازه شود ...

دختر به دنیا آمدن...

افسرده بودن، غصه خوردن، خودکشی کردن

یک صبح خوابالود بهمن خودکشی کردن


بی حال افتادن میان خلسه ای شیرین

پشت بخاری های روشن خودکشی کردن


طی کردن سیر تکامل توی یک مصراع :

"دختر" به دنیا آمدن، "زن" خودکشی کردن


پایان زیبا داشتن، در اوج خوشبختی-

لای روبان و تور و دامن خودکشی کردن


از رنگ و روی زرد این آیینه ترسیدن

هر روز با یک قرص آهن خودکشی کردن


بحران معنا داشتن، بحران استقلال!

وابسته ی مردی..... نه! شخصا خودکشی کردن!


... سختش نکن دختر! ببین، کاری ندارد که!

در شعرهای ساده ی من، خودکشی کردن

...

دفترچه ای و عروسکی بر تختش

گلدانی و پرده ای و دیگر ؟ .... تختش

از روشنی ملافه هایش پیداست

یک روز عروس می شود در تختش