آشیان تازه

من همین روزها دلم باید / فکر یک آشیان تازه شود ...

آشیان تازه

من همین روزها دلم باید / فکر یک آشیان تازه شود ...

خلاصه

دریا نبود آنچه که دیدم ، سراب بود 

افسوس ! روی چهره ی دنیا نقاب بود 

  

 

ـ فرصت کم است ، حرف دلت را خلاصه کن : 

« آن روزهای خوب که دیدیم خواب بود * » 

 

 

 

 

 

*مصراع از قیصر امین پور

می خندم !

من به شیر خراب  می خندم 

یا به جریان آب می خندم  

 

چند روزی است خنده رو شده ام  

بی حساب و کتاب می خندم  

 

من به جوک های بی لطافت تو   

چون که دارد ثواب ، ‌می خندم !   

 

زندگی زخم ها به من زده است  

من به جای عتاب ، می خندم  

 

از جهنم مرا نترسان که ،

تا بگویی عذاب ، می خندم 

 

فال حافظ گرفتم و آمد :  

لعل و جام شراب ...... می خندم  

  

... خواهی ام دید روزگاری که ،  

دارم از توی قاب می خندم : 

 

تو برای من اشک می ریزی  

من به جای جواب ، می خندم .... 

 

   

*********

ـ «بس کن این شعر بی سر و ته را ،  

نصفه شب شد ،  بخواب .... » 

ـ ... می خندم !