شبیه اکثر دیوانه های زنجیری
نشسته ام طرف ابرهای تصویری
دلم خوش است به آرامبخش ساعت نه:
به نیمه خوردن یک سیب، از سر سیری
سفیدتر شده گیسوی من، چه راه کمی
میان آخر عشق است و اول پیری
مرا کنار خودت دیده ای، چه کابوسی!
سکوت میکنی و میروی، چه تعبیری!
به جای خواب، مرا مرگ میبَرَد هر شب
و صبح، معجزه ی زندگی، زمین گیری...
هوا که یکسره تاریک شد به من برگرد
تو هم شبیه منی، روزها نمی میری!