تمام دانش استاد ، خودکشی کرده
چه جزوه ها که در این باد، خودکشی کرده !
دلم برای خیابان خنده رو تنگ است
ولی چه سود ، که خرداد خودکشی کرده
به حرف آینه دلخوش نمی شود شیرین
که خسرو مرده و فرهاد خودکشی کرده
شنیده ایم که این دفعه ضربه گل نشده،
و بعد سوت، خداداد خودکشی کرده !
دوباره جنگ شده ، پایتخت لرزیده،
و برج سابق میلاد، خودکشی کرده
چه میهمانی شاهانه ای گرفته خدا
که مرغ و برّه به تعداد خودکشی کرده
***
و فکر می کنم امشب به تو خبر برسد :
بتول، دختره ی شاد ، خودکشی کرده
نشسته کنج اتاقش، به خود مچاله شده،
ز رنج یک مرض حاد ، خودکشی کرده
و صبح، پر شده از این خبر سراسر شهر :
« که یک جُعلّق معتاد ، خودکشی کرده !
شکست عشقی سختی به تازگی خورده!
و چون که جا زده داماد، خودکشی کرده!
دلش نیامده این مُرده را قصاص کند،
به جای او، خود جلاد خودکشی کرده!..... »
...و صبح، می شنوی از دهان شایعه ها...
و در گلوی تو فریاد ، خودکشی کرده...